مطلب بسیار مهم و نایاب که توسط سایت ظهور۱۲ برای شما عزیزان گرد آوری شده است . . . در این مطلب پروتکل های فراماسونری جهانی را مورد بررسی قرار خواهیم داد که امیدواریم مورد توجه شما دوستان قرار بگیرد . . .
پروتکل شماره یک:
- مىخواهیم فارغ از هرگونه لفاظى و عبارت پردازى و تنها از طریق مقایسه و استنتاج، حقایق محیط اطرافمان را مورد بررسى و مداقه قرار دهیم.
- مىخواهیم سیستمى را که ما در آن زندگى مىکنیم از دونقطه نظر یعنى از نظر یهودیها (صهیونیستها) و از نظر غیریهودیها (غیرصهیونیستها) مورد ارزیابى قرار دهیم.
- شمار انسانهایى که داراى غرایز بد و شیطانى هستند، برشمار کسانى که داراى غرایز خوب هستند، پیشى مىگیرد. لذا، براى آنکه بتوان بر انسانها حکومت کرد، باید به اعمال زور و خشونت و ترور توسل جست. هر انسانى مىخواهد دیکتاتور بشود، زور بگوید و اگر بتواند، رفاه و خوشبختى مردم را فداى خواسته ها و آمال خود گرداند.
- اما چه عواملى این جانور درنده را که اسمش انسان گذاشتهاند، از خشونت باز مىدارد؟
- از زمانى که حیات اجتماعى آدمیان آغازگشت، فشارها، رفتارهاى ظالمانه و حیوان صفتانه اى از سوى فرمانروایان باعث شد که توده هاى مردم تحت سلطه درآیند و مطیع فرمانروایان خود شوند. آنگاه با وضع قوانینى که در واقع همان چهره تغییریافته زور و تهدید هستند، آدمیان به زیر سلطه درآمدند و من در اینجا مىخواهم بگویم که طبق قانون طبیعت، « حق» یعنى اعمال زور و فشار.
- آزادى سیاسى تنها یک نظریه است نه یک واقعیت. لذا آدمى باید بداند که چگونه از واژه آزادى سیاسى براى فریب توده ها استفاده کند و سپس آن را براى درهم شکستن قدرت حزب حاکم بکارگیرد. البته اگر حزب حاکم قبلا” خود از چنین شیوهاى براى دستیابى به قدرت استفاده کرده باشد، بهتر مىتوان همین شیوه را در مورد او بکار برد. به کمک واژه به اصطلاح آزادى مىتوان همین شیوه را در مورد او بکار برد. به کمک واژه به اصطلاح آزادى مىتوان پایه هاى حزب حاکم را سست و لرزان ساخت و بىاعتباریش را به توده مردم نشان داد. از آنجا که توده ناآگاه نمىتواند حتى یک روز هم بدون راهنما و رهبر هدفهایش را خود راهبرى نماید، لذا به آسانى رهبرى حزب جدید را مىپذیرد و بدینسان رژیم قدیم جاى خود را به رژیم جدید مىدهد.
- هنگامى که ما به قدرت رسیدیم، یعنى قدرت را از چنگ فرمانروایانى که با استفاده از واژه آزادى بر مردم حکومت مىکنند، خارج ساختیم، طلا جاى قدرت را خواهد گرفت. بنیاد نهادن حکومت براساس آزادى غیرممکن است. زیرا کسى نمىتواند آزادى را در متعارف و متعادلترین نوع آن بکارگیرد. اگر صرفاً براى مدت کوتاهى مردم را در اداره امور خویش آزاد بگذاریم تا هر کس فرمانرواى خویش بشود، دیرى نخواهد پایید که انسجام امور از هم گسیخته مىشود و مردم دست به کشتار همدیگر مىزنند و از دولت چیزى جز تلى خاکستر به جاى نخواهد ماند.
- خواه دولتها در اثر ضعف داخلى متلاشى شوند و خواه در اثر چیرگى دشمنان خارجى از بین بروند، سرانجام زیر نفوذ ما قرار خواهند گرفت. زیرا سرمایه، که به مثابه ریسمان محکمى است، در دست ماست. دولتهایى که به این ریسمان محکم چنگ نمىزنند، سقوطشان حتمى خواهد بود.
- آنهایى که آزادمنشانه مىاندیشند، ممکن است به سیاستى که ما در بالا خطوط اصلى آن را ترسیم کردیم، ایراد بگیرند و آن را غیراخلاقى تلقى کنند. ولى در پاسخ ایراد آنها، ما این سؤال را مطرح مىکنیم:
اگر هر دولتى دو نوع دشمن داشته باشد و براى از بین بردن دشمن خارجى به او اجازه داده شود که براى نابودى دشمن از هر روشى استفاده کند، یعنى مثلا” دشمن را غافلگیر کرده و شبانه به اردوگاه او بزند و او را در هم بکوبد آنگاه این عمل را روش غیراخلاقى مىنامید؟ به همین قیاس نابودى دولتهاى حاضر به دست ما که مخرب رفاه عمومى هستند، عملى غیراخلاقى تلقى مىشود؟
- آیا آدم معقولى پیدا مىشود که فکر کند مىتوان از طریق بحث و استدلال با مردم عامى که قدرت استدلالشان سطحى است، کنار آمد؟ کنار آمدن با توده مردم فقط با دست گذاشتن روى عواطف و اعتقادات آنها مقدور و ممکن است. اگر بخواهیم با این دسته از مردم که فهم سیاسى ندارند، از طریق استدلال و بحث کنار بیاییم، جز آنکه تخم هرج و مرج را بپاشیم کار دیگرى نمىتوانیم بکنیم.
- میان سیاست و اخلاق هیچگونه وجه اشتراکى نیست. فرمانروایى که متکى به اخلاق باشد، نمىتواند سیاستمدارى کار کشته و ماهر از آب درآید و نتیجتاً پایه هاى قدرت سیاسى او متزلزل خواهد گشت. آنهایى که مىخواهند گام در وادى سیاست بگذارند، باید هم نیرنگ باز باشند و هم بتوانند دیگران را متقاعد کنند. صفاتى چون درستکارى و راستگویى خطرى بزرگ براى سیاست بشمار مىروند. زیرا چنین صفاتى شدیدتر از هر دشمنى، فرمانروا از اریکه حکمرانى به زیر مىکشند. البته فرمانروایان جوامع غیرصهیونیست باید چنین صفاتى را دارا باشند تا هر چه زودتر از پاى درآیندو تسلیم ما شوند. ولى در نظام سیاسى جوامع صهیونیستى، قیودات اخلاقى نباید وجود داشته باشد.
…
…
حق یعنى زور
- به اعتقاد ما حق یعنى اعمال زور. واژه حق واژهاى ذهنى است که به هیچ وجه جنبه عینیت به خود نمىگیرد. در نظام سیاسى ما حق این چنین تعبیر مىشود: هر آنچه را که مىخواهم به من بده زیرا من از تو قوىترم. نیازى نیست که ثابت کنم حق از آن کیست.
- حق از کجا شروع مىشود و به کجا ختم مىشود؟
- در هر دولتى که قدرت به طور نامطلوبى سازمان یافته باشد، قوانین و مقررات، اعتبارشان را از دست داده، دستخوش طوفان حوادث مىشوند و سرانجام لیبرالیسم پدید مىآید. طبق قانون حکومت اقویا، باید تمام مقررات و قوانین را متلاشى سازیم و براى آنهایى که داوطلبانه از لیبرالیسم دست کشیدهاند و تسلیم ما شدهاند، منجى شویم.
- در شرایط کنونى که تمام قدرتهاى جهان داراى پایه هاى لرزانى هستند، قدرت سیاسى ما داراى پایه هاى استوارى است. زیرا وجود آن محسوس نیست. زمانى قدرت ما تجلى خواهد کرد که هیچگونه خطرى آن را تهدید نکند.
- قدرتهاى سیاسى جهان به سبب اعمال لیبرالیسم دچار مشکلات شدیدى هستند. وظیفه ما این است که فارغ از اینگونه مشکلات، به فکر پىریزى حکومت آینده خود باشیم. ما باید در طرحهاى خودبیشتر به ضروریات فکر کنیم تا به اخلاقیات و بیشتر به هدفها توجه داشته باشیم تا به وسیله ها.
- اکنون طرحى در پیش روى داریم که خطوط اصلى سیاست آینده مان را مىخواهیم از متن آن استخراج کنیم. این طرح به ذکر عواملى که حاصل چند قرن اندیشه و کار آدمى را به هدر دادهاند، مىپردازد. لذا ما نمىتوانیم نقش این عوامل را نادیده بگیریم.
- براى آنکه سیاستمان عملکرد رضایت بخشى داشته باشد، نخست باید توده مردم را بشناسیم و به سستى اندیشه، عدم درک و عدم توجه آنها به رفاه خویش پى ببریم. باید بدانیم که قدرت توده مردم قدرتى نامعقول است. کسى که از احوال توده مردم اطلاعى ندارد، نمىتواند آنها را اداره کند. و نیز کسى که دانش سیاسى نداشته باشد، حتى اگر خیلى هم تیز هوش باشد نمىتواند توده ناآگاه را رهبرى کند و سرانجام جامعه را به پرتگاه سقوط سوق مىدهد.
- تنها کسانى که از همان اوان خردسالى براى رهبرى تربیت مىشوند، مىتوانند به مفهوم کلماتى که از الفباى سیاست تشکیل شدهاند، پى ببرند.
- اگر افرادى را که از دانش سیاسى بهره ندارند، بر سر کار آوریم، دیرى نمىپاید که در اثر اختلاف میان احزاب، قدرت را از دست داده سقوط مىکنند. آیا مىتوان اداره امور یک جامعه را به افرادى که صرفاً به منافع خود توجه دارند و هنگام رسیدگى به امور، به منافع خویش فکر مىکنند محول کرد؟ آیا اینگونه افراد مىتوانند از خود در برابر دشمن دفاع کنند؟ اگر تصور کنیم که در میان توده مردم کسانى یافت مىشوند که توانایى اداره امور جامعه را دارند، در آن صورت هماهنگى امور سیاسى را بر هم زده ایم و اجراى برنامه ها را دشوار ساخته ایم.
ما ستمگریم
- تنها به یارى یک فرمانرواى مستبد و سختگیر مىتوانیم طرحهایى را که در پیش داریم به مرحله اجرا درآوریم و میان دستگاههاى مختلف دولت که به مثابه یک ماشین عمل مىکند، نوعى هماهنگى برقرار کنیم. لذا مىتوان چنین نتیجه گرفت که مناسبترین نوع حکومت براى یک کشور، حکومتى است که در آن قدرت به یک نفر تفویض بشود. بدون وجود یک حکومت مطلقه مستبد، تمدن نمىتواند به حیات خود ادامه دهد. و این تمدن تنها به وسیله رهبران و نخبه ها بارور مىشود نه به وسیله توده هاى ناآگاه. توده مردم وحشى است و توحش خود را در هر موقعیتى نشان مىدهد. هنگامى که توده ها آزادى به دست آوردند آزادى به صورت هرج و مرج که خود اوج توحش است جلوه گر مىشود.
- اعتیاد به الکل و افراط در نوشیدن نوشابه هاى سکرآور، مشکلى است که پس از اعطاى آزادى در میان غیریهودیها رواج پیدا مىکند. بر ما یهودیها لازم است که در چنین مسیرى گام برنداریم. مردم غیریهودى از همان آغاز جوانى به وسیله عوامل ما بىبندوبار و بدون اخلاق بار مىآیند. عوامل ما عبارتند از معلمان سرخانه، خدمتکاران، منشىها و زنانى که در خانه هاى ثروتمندان بچه دارى مىکنند. به کمک زنان یهودى مردان غیریهودى را در عشرتکده ها و محلهاى عیاشى به فساد اخلاقى مىکشانیم و آنها را از جاده عفت و پاکدامنى منحرف مىسازیم. من این جامعه را که به دست زنها به فساد کشانده مىشود، جامعه زنان نام مىنهم زیرا در فساد و تجمل پرستى دنباله رو دیگرانند.
- دولت ما به جاى آنکه ترس از جنگ را در مردم ایجاد کند، از طریق اعدامهاى ظاهراً قانونى مخالفان را از سر راه برمىدارد و با ایجاد چنین ترسى خود به خود مردم را وادار به تسلیم مىکند. زیرا بىرحمى و سنگدلى در مجازات موجب ثبوت و استحکام دولت است. به نام انجام وظیفه و با اعمال مجازاتهاى شدید و بىرحمانه مىتوانیم دولتها را هم وادار کنیم که بدون قید و شرط تسلیم ما شوند.
- منطق ما زورگویى و متقاعد کردن است. در مسایل سیاسى، تنها زور است که پیروز مىشود به ویژه اگر رهبران سیاسى بتوانند آن را مخفیانه اعمال کنند. اگر فرمانروایى نمىخواهد تسلیم دیگران شود، باید با خشونت و نیرنگ به متقاعد کردن دیگران که از اساسىترین اصول حکومت هستند، متوسل شود. تا زمانى که غیریهود مانع رسیدن ما به هدفهایمان باشند باید فساد، خیانت و رشوه خوارى را رواج دهیم. اگر چپاول کردن اموال مردم منجربه تسلیم شدن آنها در برابر حکومت بشود، نباید در انجام این کار تردیدى به خود راه دهیم.
…
…
ما به آزادى خاتمه مىدهیم
- اگر به تاریخ گذشت نگاهى بیفکنیم، درمىیابیم که ما نخستین قومى بودیم که نداى آزادى، برابرى و برادرى را سردادیم. این کلمات بعدها به وسیله مردم غیریهودى، احمقانه و طوطىوار تکرار شدند و ناآگاهانه خود را گرفتار ساختند و آزادى را که در برابر فشارهاى توده ناآگاه چون سد محکمى بود، از بین بردند. خردمندان غیریهودى نمىتوانند خود را از مطلق گرایى و ذهنیت و عالم تجرد بیرون آورند و واقعیات را مورد قبول قرار دهند. آنها هیچگاه متوجه تضاد موجود میان آنچه مىگویند و آنچه عمل مىکنند، نمىشوند. آنها متوجه نمىشوند که افراد داراى استعدادها، قابلیتها و شخصیتهاى متفاوتى هستند. آنها باور نمىدارند که توده مردم کور و ناآگاه است. آنان باور نمىدارند، کسى که از میان توده مردم برخیزد نمىتواند رهبر بشود. آنها نمىپذیرند که استعداد رهبرى در میان یک تبار از پدر به فرزند منتقل مىشود. آنان با نادیده گرفتن چنین حقایقى برخلاف موازین طبیعت گام برداشتند و ما مىبینیم که مسأله ارثى بودن رهبرى، به دست فراموشى سپرده شده و همین امر هم باعث شده است که ما روز به روز به موفقیت نزدیکتر شویم.
- اشاعه کلماتى چون آزادى، برابرى و برادرى در چهارگوشه دنیا به ما نسبت داده مىشود. ما باید از عواملمان که ناآگاهانه پرچممان را با شور و شوق فراوان برافراشته اند، سپاسگزار باشیم. مىدانیم که کلمات مذکور در طول تاریخ همچون آفتى رفاه، صلح، آرامش، همکارى و اساس حکومت غیر یهودیان را نابود کرده اند. البته بعداً یادآور خواهیم شد که عوامل دست نشانده، ما چگونه به پیروزى نهائى ما کمک خواهند کرد یا این امکان را مىدهند که ورق برنده به دست ما بیفتد. معناى این کلام آنست که در آینده خواهیم توانست هر نوع امتیازى را از جمله (اریستوکراسى)اشرافیت و سرمایه دارى( جوامع غیر یهودی) را چون سدى در برابر پیروزیمان قرار دارد، نابود کنیم و بر خرابه هاى اریستوکراسى غیریهود، اریستوکراسى خود را که مبتنى بر ثروت و رهبرى افراد تحصیل کرده است، بنا نهیم. باز یادآور مىشویم که دانش و ثروت دو شرط اساسى، براى تشکیل این اریستوکراسى هستند. ثروت را در اختیار داریم و دانش رهبرى را حکماى پیشین برایمان فراهم آورده اند.
- اگر در رابطه هایمان، دست روى حساسترین عصب ذهن آدمیان بگذاریم، خیلى زود به پیروزى خواهیم رسید و این اعصاب حساس ذهن آدمى، عبارتند از زراندوزى، مالپرستى و تنوع طلبى در ارضاء نیازهاى مادى هر یک از این خواسته ها به تنهائى مىتواند آدمى را تسلیم ما بکند.
- مجرد و ذهنى بودن مسأله آزادى، به ما کمک مىکند که به توده هاى مردم در سراسر دنیا بفهمانیم که دولتهایشان فقط ناظر خرج ثروتهاى مردم هستند و مىتوان دولتها را مانند دستکشهاى کهنه زود به زود عوض کرد.
- از آنجا که تغییر دادن رهبریهاى ممالک جهان مقدور و میسر مىباشد و از آنجا که مىتوانیم نقش بسیار مهمى در اینگونه تغییر و تحولات داشته باشیم، لذا برایمان آسان خواهد بود که اختیار انتصاب و انتخاب رهبران جهان را به دست گیریم.
منبع : اندیشه
اين مطلب را به اشتراك بگذاريد :
نظرات شما عزیزان: